شکستنمو یادت نره

 

در دست اندازه عشقت شاه فنر قلبم شکست

 

 

**خودم که خوب میدونم یه آدم دیوانم**

غریبه ....

من غریبه دیروز اشنای امروزم و فراموش شده فردایم

پس درآشنایی امروز مینگرم تا در فراموشی یادم کنی

نمیدانم این حقارت الفاظ است یا زبان قاصر من که نمیتوانم کلامی در باب علاقه ام بنویسم

پس به چشمای من بنگر و نگاهم را از چشمانی بپذیر که زیبا نیست اما زیبایی را به خوبی میداند

در حجم مهربانیت جوانه زدم و با نسیم صدایت به بار نشستم دستانت مرا به بینهایت رسانیدو اکنون میرود تا به نهایت برسد

هنگامی که کبوتران خیالم در آسمان ناامیدی پر و بال می گشایند.اشک را به پهنای بی کسی میستایم

در این هنگام است که تنها یه آرزو دارم آن هم این است که بهم بگی دوستت دارم

 

**در لجن زاره عشقت مدفون شدم**