من و تو و تبسم و عشق ما


   عشق الکی


تنها من و تو بودیم!{مجتبی قلوزی}

تنها نگاه بود و تبسم ، میان ما
تنها نگاه بود و تبسم.
اما...نه
گاهی که از تب هیجانها
بی تاب میشدیم
گاهی که قلبهامان می کوفت سهمگین
گاهی که سینه هامان
چون کوره می گداخت
دست تو بود و دست من
‌ــ این دوستان پاک ــ
کز شوق سر به دامن هم میگذاشتند
وز این پل بزرگ
ــ پیوند دستها ــ
دل های ما به خلوت هم راه داشتند.
....
تنها نگاه بود و تبسم میان ما
ما پاک زیستیم
ما پاک سوختیم
ما پاک باختیم.

 

من شماره ۱۳ هستم

از گلها نوشتم گلهای باغچه زندگی دیگر نروئید و آن یک گل که روئید پر پر شد
از عشق نوشتم عشق در زندگی ام یا پایانش جدایی  بود یا پایانش گریه و زاری بود  و یا زود گذر بود .......!
اما از دوستی و محبت که نوشتم خاطره آن همیشه افسانه ها و قصه ها در صحنه روزگار باقی میماند .......!
پس مینویسم هنوز از محبت و دوستی .... مینویسم تا غوغا بر پا کنم......!

از بهار نوشتم بهارم تبدیل به خزان شد
از باران نوشتم  دیگر باران نبارید  و همه جا خشک و بی آب شد
از ستاره ها نوشتم دیگر ستاره ای در آسمان زندگی ام ندیدم و آسمان تیره و تار شد
از خورشید نوشتم!خورشید همیشه در پشت ابرها بود و یا وقتی از پشت ابرها بیرون می آمد غروب میکرد......!

 

با نگاهت منو نزن خو


نگاه تو همچنان کمرنگ و کمرنگتر میشود تا آنجا که من از ترس محو شدن نگاهت چشمانم را برای همیشه میبندم و با یاد نگاهت زندگی میکنم؛ و با یاد نگاهت برای همیشه همراه مرگ میروم.....

 

برو نمیخواهمت 

کاش خاطرات تلخ می رفتند!

کاش فراموش میشد

به اندازه ی یک خواب

می رفت و دیگر نمی آمد

به اندازه ی یک مرگ...!

اشک مجتبی 

کاش میشد که قلب وسعت می گرفت
شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش میشد در پس احساس ها
خنده ها از اشک سبقت می گرفت

 

 

 آن روز  که خداحافظی کردیم به گریه افتادی

آن روز که آمدی عشق را با خود آوردیو سکوت را بردیآن روز که آمدینگاهم پر از شادیو خانه ام پر از پرنده شدپرنده هایی که با آمدنت آمدندامااز وقتی که رفتیدیگر پرنده ها هم به سراغم نمی آیند دیگر ماهی حوض برایم نمی رقصداز آن روز که رفتیحتی دل هم با من قهر است منتظرممنتظر که بیاییو همه ی زیبایی ها را برایم بیاوریمنتظرم تا شاید نجاتم دهی تا به تنهایی در غربت سکوت خودمدر سیاهچال غصه هایم و در زندان خیالم نمیرم؟! آری تو از همه بی وفا تر بودی

 کوره بار عشق{ عمو مجتبی}

عاشقانه دل باختیم بدون اینکه بفهمیم به کی باختیم...؟!
عاشقانه هم صدایی کردیم بدون اینکه بدانیم هم صدایمان کیست...؟
!
وعاشقانه مردیم بدون اینکه بدانیم قانون مرگ چیست...؟
!
و حالا باید سالها این عاشقانه ها را به دوش بکشیم