همسفر عشق

امدم اما ...... کجایی؟.!{مجتبی قلوزی}

 

آمد شبی دگر که دوباره رها شود


از فکر تو حس محبت و احساس
آرام ترین شبی است که با توام ولی سکوت
از من سکوت است و از تو یکسره سکوت
میدانمت که به چه خوابی و زچه خواب رفته ای
با دل چه رازها که در این شب نگفته ای
اری تو با هزار ناز خفته ای
در شب چو زوزه ای بی قرار نشسته ام
همرنگ شاد غنچه ای از تو شکفته ام
سرد است هوای خانه چه بی صدا
امابه گرمی صدای تو من گرم نشسته ام
بشنو صدای مرا نه سکوت مرا
بشنو نیایش شبانه و الله گفتنم
من تارکم بی تو؛ ولی با تو روشنم
هرچند صدای سکوت را نمیشکنم
من یکسره حرفم پر از سخنم..

پاینده و استوار باشید

...یا حق