عشق الکی

به یاد آور همراز عشق(مجتبی ) 

 

   

به یادم هست که مرا خیلی دوست میداشتی

به یادم هست برای عشقم جان میدادی

به یادم هست بهار دل را بیشتر از پاییز پر ازدرد دوست میداشتی

به یادم هست برای رسیدن به من از زندگیت میگذشتی

به یادم است که ساز عشق را که با گریه در گوشم زمزمه میکردی

به یادم هست داستانم را می گرفتی و به من امید میدادی که تا پایان راه زندگی با من خواهی ماند  

 

به یادم هست که به من میگفتی ماه و ستاره و خورشید فدای چهره زیبای تو و تقدیم به تو

به یادم هست اشکهای روی گونه هایم را پاک میکردی و میگفتی الهی من فدای اشکهایت شوم اینک که برای من غریبه ای بیش نیستی

پس ای آشنای دیروز من ای هم صدای دیروز من. ای عشق پر شور و شوق گذشته های من پس کجاست آن همه حرفهایی که برایم قصه میکردی و در گوشممیخوندی کجاس آن همه قول و قرارهای عاشقانه ؟ پس کجاس آن همه شور و التهاب برای رسیدن به من؟

کجاس آن عشق پاک و مقدس و بی پایان که هر روز از آن صحبت میکردی؟

میدانم که میدانی و باز هم برای اینکه بیشتر بدانی با فریاد و گریه میگویمم آن عشق الکی بود در پایان تو پاییز دل را به من هدیه دادی  

تو سکوت تلخ را در گوشم و در خواب عاشقی زمزمه کردی آری تو زندگی مرا نابود کردی تو احساس عشق را در وجود من محو کردی




چون عشق تو یک ***عشق الکی ***بود