همراه

همسفر ....!{مجتبی قلوزی} 

 

همسفر تنها نرو بزار تا من هم بیام

سرنوشتمون یکیست هر دو مون مسافریم

سخته دل کندن از این شهر و دل بستگیهاش

موندن از خونه جدا با همه خستگیهاش

جون به لب رسیده تا به کی در به دری

زخم غربت رو لبم که باید بازم بریم

بزار تا خستگی از این تنه خسته بره

فصل دل کندن از این شهر و دل بسته بره