تنهای تنها

تنها ترین تنها ها کسی نیست جز عمومجتبی

 
        وقتی دل ارزش خودش را ازدست بدهد..چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن
        نداشته باشند..وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی...وقتی دیگه
        هر چه دل تنگت خواسته باشدگفته باشی...وقتی دیگر دفترو قلم هم تنهایت
        گذاشته باشند...وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند...وقتی چشم از دنیا ببندی
        و آرزوی مرگ بکنی...وقتی اهساس کنی دیگر هیچ کس تو را درک نمیکند...
        وقتی اهساس می کنی تنها ترین تنها ها هستی...وقتی باد شمع های روشن اتاقتو
        خاموش کنند...چشمههایت را ببند...و از ته دل بخند...که با هر بار لبخند روهی خاموش
        جان می گیرد و درخت پیر جوان می شود !