چـــــشـــــمـــهــــایـــــت
چقدر خوب و روشن است نمای چشمای تو
نمی رسد ستاره ای به پای چشم های تو
به ماه خیره می شوم فقط گریه می کنم
دلم تنگ میشود برای چشم های تو و
هی مرور می کنم نگاه اول تو را
اگر نمی رسد به من صدای چشمهای تو
شبی خراب می شود حصارهای فاصله
و آب می شود دلم به پای چشم های تو
آن لحظه که عشق من به دل جا کردی
من سوختم و تو باز تما شا کردی
گفتم:که مگر تو عهد خود بشکستی؟
با گریه فقط مرا تماشا کردی
پیمان
حتی خود تولد آغاز راه مرگه
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمن شدم
وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمیتوانست مر دوست بدارد من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد من شروع کردم
وقتی که او تمام شد من آغاز شدم
و چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن
مثل تنها مردن.
اول و آخر عشق
ابتدای عاشقی
دوستت دارم
گاه انسان باید در سختی باشد
تا به دیگری دست یاری دهد
گاه انسان باید با بخت بد روبرو شود
تا هدفش را بهتر بشناسد
گاه به طوفان نیاز است
تا او قدر آرامش را بداند
کاه باید به او آسیب رساند
تا با احساس تر شود
گاه باید در شک و تردید باشد
تا به دیگری اطمینان دهد
گاه باید در گوشه ای نتها بماند
تا واقعیت وجود خود را بشناسد
گاه باید از شیفتگی رها شود
تا به آگاهی برسد
گاه باید کاملا بی احساس باشد
تا بتواند همه چیز را حس کند
گاه باید در اوج شور و احساس بود
تا به قلب او راه یافت
و او به روی عشق در بگشاید
چه بسیار از اینها را پشت سر گذاشته ام
و می دانم
نه تنها ...
بلکه دوستش دارم.
** یا غرق دریا میشوم یا به عشقم میرسمدر کشتی عشقت مینشینم تا به ساحل برسم
راستی و صداقت
گناه تو بی گناهی است
گناه تو دوست داشتن و عشق است
گناه تو صداقت و راستی است
گناه تو اعتماد است
گناه تو زنده بودن است
و گناه من باور گناههای بی گناهی توست !
بگذار چیزی باشم!