گیتار مقدس و عشق الکی

نام:سکوت*نام خانوادگی:تنهای*مهل سکونت:بیا بان عشق*دوره مهکومیت: تا آخر......*مدت مهکومیت: نا معلوم*هکم صادره:سوختن و ساختن

گیتار مقدس و عشق الکی

نام:سکوت*نام خانوادگی:تنهای*مهل سکونت:بیا بان عشق*دوره مهکومیت: تا آخر......*مدت مهکومیت: نا معلوم*هکم صادره:سوختن و ساختن

قسم به عشق تو

***

تا وقتی هستی ماه من.... نگاه به ماه نمی کنم.... بذار همه نگاش کنن من اشتباه نمیکنم... قسم به تار موی تو .....هرگز گناه نمیکنم...پری دریایی بیاد.... اونم نگاه نمیکنم....موج ٌ گروگان میگیرم... میارمش تو خونمون..... فقط برا یه حرف تو از نوع عاشقانه.....مهتاب ٌ میدزدم برات با نقشهُ شبونه....اگه بدونم دلِ تو میشه برام دیونه... تا وقتی هستی ماه من نگاه به ماه نمی کنم .....بذار همه نگاش کنن من اشتباه نمیکنم..... . قسم به تار موی تو.....هرگز گناه نمیکنم....هرگز گناه نمیکنم

 

 

 

میخواستم برای از دست دادنت اشک بریزم
                                               دیدم تمام اشکهایم برای رسیدن به تو ریخته ام

   



 



 

 
مستی عشق (قسمت اول)

ببین با رفتنت قلبمو شکستی تو اون لحظه یکی دلو خواست

 

 



                                     
کشتن عشق یعنی آزادی محض                                      کشتن دوست یعنی آزادی حق                                      کشتن فضا یعنی دیوانگی محض                                      و کشتن تو یعنی دیوانگی حق

         
و این را بدان که اگر چیزی را در قلبت کشتی برای همیشه خواهد مرد!

 



نامه ی وداع عاشق با معشوقه ی خود نامه ای وداع  عاشق  از معشوق خود

درک شرایط زمانی و قبول واقعیات برای انسان چراغی است برای ادامه ی راه،
اگرچه من در پایان این راه هستـم. شرایط امـروز و گـفتـن حـقـایق مـن را بر آن
داشت که برای آخرین بار دست بـر قلـم بـرده و نـامه ی خـداحـافـظـی بـرایـتـان
بنویسم،حتمـأ شما تلخ بودن قلم را به خوبی خود خواهید بخشیـد. تکرار بیان
برخی موضوعـات گاهـی باعـث دلـزدگی فـرد از موضوعی می شود، اگـرچه که
آن موضوع اساس هستی یا همان عشق باشد.بنابراین از تکرار بیان عشقمان
و بیان سختی های آن پـرهیز می کنم. اگرچه لذتـش بـس وصـف ناپذیر بـاشد.
آرزو! ادامه ی وضعیت موجود امروز برایم دیگر امکان پذیر نیست‌،زیرا من تمام
راه هایی را که می شد به نتیجه رسید را امتحان کرده ام، ولی شما خود نیـز
می دانید که نتیجه اش چیزی جز بدتـر شدن شرایـط نبود. من از تصـویر صورت
شما در هنگام خواندن این نامه با خبر نیستم،و نمی خواهـم سرخـی صورت
شما را از بیان برخی موضوعات تصور کنم.ولی باید یادآوری کنم که اعتماد بین
طـرفین یکی از مهمترین اساس دوستی و عشق است. کسـی کـه عشـق را
امضا می کند ،مطمئنأ به آن وفادار خـواهد بود و من نیز وفـادارم، شما چطور ؟
بی انصافی است اگر همه ی مشکلات را به گردن شمـا بیندازم،و من اعتـراف
مـی کنـم کـه گـاهی اوقـات بـا از یـاد بـردن شـخصیت طـرف مـقابلم دسـت به
کارهایی زدم که جزئی از ریشه را برید.من امروز به خاطـر چیـزهایی که شما
فکـر می کنیـد اذیت بوده و شما را ناراحـت کرده معـذرت می خواهـم و طلـب
بخشش دارم،البـته شما می توانید من را نبخشید.من احساس پشیـمانـی
برای هـیچ کـدام از کـارهایم نـمی کنم ولـی مـعـتـقـدم که در بــعضی مواقـع
تنـدروی کرده ام. ای کاش دیگران نیز جرأت بیان اشتباهات خود را داشتـنـد.
من امروز تصمیم خود را گرفته ام و میخواهم برای همیشه به آن وفادار بمانم.
آری! دیگر به روی هیچ نامحرمی لبـخنـد نـخـواهـم زد، دیگـر قـلبـم بـه خـاطـر
هیـچ نامردی نخواهد تپید، دیگر چشمانم به خاطر هیچ بی عاطفـه ای اشـک
نخواهد ریخت، دیگر نگاهم را به بیکران نخواهم دوخت و منتظر نخواهـم ماند.
انتظارم پایان یافته،دیگر گمشده ای ندارم که به خاطرش دلنگـران و چــشــم
انتظار باشم.مـن امـروز ناراحتـم. ولی قـسم به یـزدان که از کسی کیـنــه ای
بـه دل ندارم.من شکایت های خود را به درگاه خدا خواهم برد. اوست شاهـد
و ناظـر. مـن بـا او مـعـامـلـه کـرده ام، دیـگـران چـه کـاره انـد ؟
دارم تلخ می نویسم،تلخ ...زیرا دلشکستگان را،راهی بجز تلخ گویی نیست
مـن این نامه را برای شمـا نـوشتـم و حرف های خود را زدم. بقیه اش بمـاند.
مرا سّری اسـت کـه بـا هـمـگان نـتـوان گـفـت ...
من به برکات همنشینی با شما امروز دریافتم که عشق دروغی بیش نیست
و مـجـنـون و فـرهـاد دیـوانگانی بودند کـه دوسـت داشـتـنـد خود را آزار دهـنـد .
در آخر بـه این نتیـجه می رسم که دیگر دست بردارم و به آینده چشم داشته
باشم.سربلندی و سرافرازی شما افتخاری است برای من و همیشه موفقیت
نازنینم را خواستارم.
و با این اوصاف سکوت را بر فریاد ترجیح می دهم.

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر
به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه ؟!
من از یادت نمی کاهم.

 

رنج عشق

عشق نداشتن رنج گرانی است که از رنج خود عشق کمتر نیست اما دل به چیزی داشتن و از آن محروم بودن دردی است که بالاتر از آن نیست.




 
 

چیزی نگفتم: آخ دل خاکی که دزدیدن نداره تو این دیونه رو می خواستی
امتحان کنی دل عاشق که سنجیدن نداره یادته یه روز بهت گفتم:چشمت باشه قبله ی من؟
گفتی:چشم که پرستیدن نداره اگه دوست داری تو برو پیش همونی که از راه رسیده اونی که با اومدنش خنجر به قلب من زده ، خیلی وقته که دیگه ازت خبری ندارم این رو خوب می دونم
که دیگه رو دلت اثر ندارم انگار وقتی از سفر اومدی سلیقتم عوض شده روی جلد کتابام روی،
صفحه های دفترم فقط همین یه جمله رو نوشتم
                                                                  هرکسی به جز خودت پر
                                                                                                   ادامه دارد........


نظرات 12 + ارسال نظر
شیوا شنبه 4 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 16:21

کمکم کن تا باور کنم

سجاد پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 15:27 http://www.otello.tk

بابا ایول داش وجتبی خوشم اومد کارت درسته ایول به این ستاره ها موفق و پیروزی باشی

کسی که هرگز به دستانت خیانت نخواهد شنبه 11 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 19:32

من نباشم کی تو رویا موهات و ناز میکنه......کی با بالای شکسته با تو پرواز میکنه .........من نباشم کی گلای خواهشت و اب میده.........من نباشم کی میاد نازه نگات و میخره............من نباشم کی کلافت میکنه با سوالاش....کی تو رو به هم میریزه با کاراش..ولی بی انصافیهمن نباشم کی واست هرفای رنگی میزنه

مصیب فتاح بیگی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 22:22

من یکی که حالم جا اومد.آخه دوست من هم اسمش شیوا بود
کاش این شیواها میدیدن که چه بلایی سر ما آوردن شیوا خانوم قدر مجتبی رو بدون و دوسش داشته باش آخه دوستی به این مهربونی پیدا نمیکنی
آقا مجتبی اگه بخوام نمره بدم از ۲۰ نمره ۱۰۰میگیری
موفق باشی داداش گلم

پرهام فتاح بیگی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 22:35

سلام
من یکی که حسودیم میشه به آقا مجتبی
آخه خودم این درد رو کشیدم
ماهها گریه کردم ولی کسی نبود که اشکمو پاک کنه.حتی کسی نبود که منو مسخره کنه.فقط دوستم بود که میگفت:نگرون نباش بر میگرده
من هم مسخرش میکردم البته با ناراحتی

مصیب سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 22:40

سلام
آقا مجتبی با من تماس بگیر کارت دارم
۰۸۴۱۳۳۶۳۷۸۵یا۸۴۱۳۳۳۳۵۴۵
یا واسم پیغام بذار
خدانگهدار

پرهام سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 22:45

یادت نره با مصیب تماس بگیری
۳۳۶۳۷۸۵ـ۰۸۴۱
۳۳۳۳۵۴۵ـ۰۸۴۱
دلم میخواد زار بزنم سرم رو به دیوار بزنم
زمین و زمون رو بدوزم گر بگیرم تا بسوزم

مصیب فتاح بیگی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 23:12

دوباره سلام
من یه شعر از خودم دارم که دوست دارم اون رو واسه وبلاگت به کار ببری
وقت دعاها اسمتو نوشتم ـ تنهای تنها اسمتو نوشتم
چشای تو یه جوری شاعرم کرد ـکه تا ابد مرغ مهاجرم کرد
اینو میدونن توی دنیا همه ـ که هرچی از تو بنو یسم کمه
موقع گریه اسمتو نوشتم ـ وقت گلایه اسمتو نوشتم
تو خواب رنگی اسمتو نوشتم ـبه چه قشنگی اسمتو نوشتم
خلاصه ی تموم شعرو حرفام ـبی چشای تو خیلی تنهام

[ بدون نام ] چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 15:06

شیوا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 15:10

تو رو جونه هر کی دوست دارین یک کم فکر کنین بعد درباره کسی نظر بدین

دوستت چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 15:23

تو میخواهی نازه چشات و بخرم؟قیمته عشق و بالا ببرم........تو میخواهی یک روز بیایی سراغ من؟تو میایی پس زیره وعده هات نزن............تو میخواهی فردا رو با هم بسازیم.تو میخواهی بریم پیشه ستاره ها .تو میخواهی بهم بگی خیلی چیزا.تو میخواهی فانوسه لحظه هام باشی...
تو میخواهی تا اخرش باهام باشی....تو میخواهی شب تا سحر صدام کنی.تو میخواهی شبا برام قصه بگی.تو میخواهی خوابم بودم بهم نگاه کنی

شیوا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 15:46

پرهام جون مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد