-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 15:24
سلام
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 22:36
سلام
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 23:44
سلام آقای کهریزی وقتی من سال ۱۳۸۰ تواینترنت بودم برای تو و خاندانت تو بیلوار جک میساختن میبینمت
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 14:22
سلام گلم
-
مرا ترک کردی
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 09:38
وداع با تو)})} مرا ترک کردی با وداع و دستان باز یک زخم عمیق که من سزاوار آن نبودم تو در چشمان من شکست ناپذیر بودی حالا زمان تنها چیزیست بر ضد من و تو از این سخت تر هم می تواند باشد ، که با تو وداع کنم و بدون تو باشم از این سخت تر هم می تواند باشد ، که نگاه کنم که می روی و روبرو شوم با حقیقت اگر من فقط یک روز بیشتر با...
-
چشمها
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 21:30
چـــــشـــــمـــهــــایـــــت چقدر خوب و روشن است نمای چشمای تو نمی رسد ستاره ای به پای چشم های تو به ماه خیره می شوم فقط گریه می کنم دلم تنگ میشود برای چشم های تو و هی مرور می کنم نگاه اول تو را اگر نمی رسد به من صدای چشمهای تو شبی خراب می شود حصارهای فاصله و آب می شود دلم به پای چشم های تو آن لحظه که عشق من به دل جا...
-
تولد
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 22:43
حتی خود تولد آغاز راه مرگه وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمن شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمیتوانست مر دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی که او تمام شد من آغاز شدم و چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن مثل تنها مردن.
-
گوشه ای تنها بود
جمعه 27 آبانماه سال 1390 22:21
اول و آخر عشق ابتدای عاشقی دوستت دارم گاه انسان باید در سختی باشد تا به دیگری دست یاری دهد گاه انسان باید با بخت بد روبرو شود تا هدفش را بهتر بشناسد گاه به طوفان نیاز است تا او قدر آرامش را بداند کاه باید به او آسیب رساند تا با احساس تر شود گاه باید در شک و تردید باشد تا به دیگری اطمینان دهد گاه باید در گوشه ای نتها...
-
گناه
جمعه 27 آبانماه سال 1390 22:21
** در کشتی عشقت مینشینم تا به ساحل برسم یا غرق دریا میشوم یا به عشقم میرسم راستی و صداقت گناه تو بی گناهی است گناه تو دوست داشتن و عشق است گناه تو صداقت و راستی است گناه تو اعتماد است گناه تو زنده بودن است و گناه من باور گناههای بی گناهی توست !
-
بگذار
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 22:18
بگذار چیزی باشم! اگر نمیتوانم همیشه مال تو باشم . اجازه بده گاهی زمانی از آن تو باشم. و اگر نمیتوانم گاهی زمانی از آن تو باشم. بگذار هر وقت که تو میگویی کنار تو باشم. اگر نمیتوانم دوست خوب و پاک تو باشم. اجازه بده دوست پست و کثیف تو باشم. اگر نمیتوانم عشق راستین تو باشم. یگذار باعث سرگرمی تو باشم. اما مرا اینطور ترک...
-
معشوق
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 22:58
عشق عشق ، عشق می آفریند عشق زندگی می بخشد زندگی رنج به همراه دارد رنج دلشوره می آفریند دلشوره جرات می بخشد جرات ، اعتماد به همراه دارد اعتماد امید می آفریند امید زندگی می بخشد زندگی عشق می آفریند عشق ، عشق می آفریند
-
پرنده
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 08:46
جون پناه ... ای پرندای مهاجر ای همه شهوت رفتن فاصله قد یک دونیاس بین دونیای تو با من تو رفیق شاپرک ها من تو فکر گلمونم تو پی عطر گل سرخ من حریص بوی نورم دونیای تو بی نهایت همه جاش مهمونی نور دونیای من یک کف دست روی سقف سرد یک کوه من دارم تو آدمک ها میمیرم تو برام از پرییا قصه میگی من توی حیله وحشت می پوسم تو برام از...
-
کلا
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 16:24
هــــــــــــــــــمرازه عشــــــــــــق * -*عشــــــــــق الکــــــــــــــــــی *-* گــــــــــــــــــروه گیتــــــــــــــــــار مقـــــــــــــــدس *** آســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمان مـــــــــــــــــــقدس *** {(امید به فردا)} تو رو خواستن اشتباه بود تو...
-
پول
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 19:58
اسکناس و پول توانا بود هر که دارا بود؛ ز ثروت دل پیر برنا بود.... پر قو بود پول را رختخواب، هنر رختخوابش مقوا بود... همه سهم استاد دانشکده؛ پشیزی حقوق و مزایا بود.... فقان سهم مردم ز نان و لباس؛ از آن سوی ویترین تماشا بود... کدامین کس از شاعری برج ساخت؛ کدامین کس از شعر دارا بود.... از این پس پدر زیر خرج گران؛...
-
یادت اومد
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 13:18
یمعرفت یادت میاد{مجتبی قلوزی} یادت میاد گفته بودی از بره من سفر نکن یا اگه رفتی سفر از کوچمون گذر نکن یادت میاد گفته بودی که دریا رو دوست میداری هر وقت که میری منو به یاد میاری یادت میاد گفته بودی هر چی گله شقایقه میکارمش تو باغچمون به یاده هر چی عاشقه یادت میاد گفته بودی اگه من یه روز برم حتی اگه تو هم نخوای من تو رو...
-
دادگاه عشق
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 18:43
فرشته ی از سنگ میپرسه چرا از خدا نمیخواهی تو رو انسان کنه ؟ سنگه میگه هنوز اینقدر سخت نشدم که انسان بشم .... دادگاهی نام خانوادگی:تنهای مهل سکونت:بیا بان عشق دوره مهکومیت: تا آخر ...... مدت مهکومیت: نا معلوم هکم صادره:سوختن و ساختن خـــــــــــــــــط عـــــــــشق اگه با تموم این خاطره ها تو همین دفتر عشق جام بیزاری...
-
غم یار
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 23:51
غم یار ای مرحم دل زار من غم دلم را فقط به تو می گویم که دل دار منی؟ چون در غم و شادی من تو یار منی؟ وجز گل روی تو یاری را در دو جهان ندارم به چه کسی گویم که تو سر چشمه آزار منی؟ من به جز تو به درد دل کسی روی نیاورم چون تو یار و مدد کار منی؟ من بهشت نمی خواهم تو بهشت دنیای منی؟ عاشقم و سوخته دل که تو طبیب و دلدار منی؟...
-
تنهای تنها
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 19:42
تنها ترین تنها ها کسی نیست جز عمومجتبی وقتی دل ارزش خودش را ازدست بدهد..چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشند..وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی...وقتی دیگه هر چه دل تنگت خواسته باشدگفته باشی...وقتی دیگر دفترو قلم هم تنهایت گذاشته باشند...وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند...وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی...
-
لحظه ها
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 16:59
لهظه ها ... لهظه هاست که آدمی را هیچ وچوچ می کند ل هظه هاست که انسان را فرسوده و خسته از زندگانی می کند لهظه هاست که عمر را به پایان می رسانند لهظه هاست که انسان رو فریب می دهد بیاید از پس لهظه ها بگریزیم به امید لهظه بعدی، زندگی نکنیم اینگونه بی اندیشیم که انگار لهظه ی پس راه ما نیست و از همین لهظه لذت ببریم نه به...
-
قصه
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 16:31
قصه ساختگی خودم روزی روزگاری مردی زیر سایه یک درخت نشسته بود ماری آمد و بهش گفت: من از طرف خدا مامور هستم تو رو نیش بزنم مرد گفت: دو جای من رو نزن اول دلم رو نزن چون خیلی درد کشید دوم چشمامو نزن چون خیلی چشم انتظار بوده اگر راوی خوبی نبودم به بزرگی خودتون ببخشید
-
فال
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 09:25
فال حافظ هرکس دیدم خواب که میدیدم لحظه سختی توی کتابم. موقع گریه تو فال حافظ وقت دعاها تنهای تنها اسمتو نوشتم: انقدر اسمتو نوشتم تا رفت تو کوچه های سر نوشتم ولی اگر در خواب میدیدم غم روز جدای را به دل هرگز نمی بستم خیال آشنایی را
-
قیامت دریا
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 19:16
چشم من بیا منو ... چشم من بیا منو یاری بکن گونه هام خشکیده شد کاری بکن غیر گریه مگه کاری میشه کرد کاری از ما نمیاد زاری بکن هرچی دریا رو زمین داره خدا با تمام ا برای آسمونها کاشکی می داد همرو به چشم من تا چشمام به حال من گریه کنن قصه ی گذشته های خوبه من خیلی زود مثله یه خواب تموم شدن حالا باید سر رو زانوهام بزارم تا...
-
زندگی شیرین یا عمر تباه؟
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 23:47
چقد سخته .... چقدر سخته آدم چیزهایی را که دوست داره از دست بده ،چقدر سخته وقتی که مجبوریم دوست داشتنی ها رو کنار بگذاریم و همه ما رو برای این کار تشویق می کنند خیلی سخته است که انسان را مجبور به فراموش کردن دلبستگی ها می کنند و آن را منع می کنند نمی دانم خیلی سخته که آدم عشقش رو فراموش کنه . همیشه دوست داشتم یکی رو...
-
مجتبی قلوزی از کرمانشاه بیلوار روستای دولتیار
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 21:07
آغاز تولد من بی حضور تو نامم صبوری می شود دل به تنهایی زدن اوج صبوری می شود با خیالت می نویسم واژه های فرد را دیدنت این روزها هر دم ضروری می شود گرچه تصویر تو را شفاف می بینم ولی شیشه های مات هم گاهی بلوری می شود وعده ما هم صدایی بود و اوج سادگی در عوض دنیای ما دنیای دوری می شود کاشکی خورشید طلوع نمی کرد که آغاز تولد...
-
اولین روز بهار کردی مبارک
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1388 15:01
لعنت به این تنهایی توی نگاهت عشقو دیدم ، تپش قلبو شنیدم توی جاده های احساس من به عشق تو رسیدم توی کتابا عشقو خوندم عکس خورشیدو سوزوندم جای خورشید توی کتابا نقش چشماتو نشوندم توروخدا برگرد من خیلی دلم واست تنگ شده ... من خیلی دوستت دارم ... نمی دونم دیگه چه جوری بگم که خیلی بهت احتیاج دارم ... به حرفات ، به دلداریات...
-
لغزنده خاموش
شنبه 28 آذرماه سال 1388 22:39
برای کسی که هیچ وقت نمی یاید (مجتبی قلوزی **کرمانشاهی**) شبنم مهتاب می بارد دشت سر شار از بخار آبی گل های نیلوفر می درخشد روی خاک آئینه ای بی طرح مرز می لغزد ز روری دست من کجا لغزیده ام در خواب؟ ای زیبا ترین موجود مرا در آغوش گرم خود نگه دار که امن ترین ای دنیاست ای کاش قطری اشکی بودم و بر روی مژگانت متولد می شدم و...
-
سجاد محمدی تهران دوست همیشه جاودان
شنبه 30 آبانماه سال 1388 18:49
سلام عصره اون روز زیره افتابو به من برگردون بوسه ی رنگه محبت اون شب و به من برگردون تویصحرا عشقه اون شب و به من برگردون بازیه لیلی ومجنون و به من برگردون توی پارک .صفای قلبامون و به من برگردون اون نیمکت پر از صداقت و به من برگردون من میخواهم با هم باشیم بودنم و بودنت و به من برگردون با نگات بیا اتیش و به من برگردون...
-
مراسم زندگی
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 23:17
فراموشی را با دردناک ترین .... فراموشی را بستا بیم زیرا که یاد ما را پس از مرگ نزدیک ترین دوست زنده نگاه می دارد فراموشی را با دردناک ترین نفرین ها بیاموزیم زیرا انسان دوستانش را فراموش می کند کتا بهای را که خوانده را فراموش می کند ورنگ مهربان نگاه یک رهگذر را آن هم فرآموش می کند....
-
غم با عشق
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 20:45
شاید آن روز تو برگردی وقتی اومدی کسی تو رو ندید ولی من دیدم کسی تو رو هس نکرد ولی من با تمام وجوذ هضورت رو هس کردم همیشه دلم می خواد برات شعری بنویسم؟ آرزوووووووو عاشق باشم و دل تنگ نگذاشته است...نمی گذارد دلم میخواد....میخواست.... مجنون باشم نمی گذارد....نگذاشته است همین خورده ریزی که اسمش زندگی است باری دست می سازیم...
-
ناراحتی
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1388 21:41
انتظار !{مجتبی قلوزی} یه خاطره خیلی ساله که باهامه از یادم اصلا نمی ره اخه ادمه عاشق هیچ وقت مجنونشو از یاد نمی بره دلم می خواد دوباره بیاد دوباره تو لحظه هام باشه اما.... اون مال من نیست ماله آدمای زیادیه که اونا هم مثل من دوستش دارن اون دوره منو یه خط قرمز کشیده نمی دونم چرا ولی هنوز منتظرشم