برای کسی که هیچ وقت نمی یاید (مجتبی قلوزی **کرمانشاهی**)
سلام
عصره اون روز زیره افتابو به من برگردون بوسه ی رنگه محبت اون شب و به من برگردون
تویصحرا عشقه اون شب و به من برگردون
بازیه لیلی ومجنون و به من برگردون
توی پارک .صفای قلبامون و به من برگردون اون نیمکت پر از صداقت و به من برگردون
من میخواهم با هم باشیم بودنم و بودنت و به من برگردون
با نگات بیا اتیش و به من برگردون
برقه چشمای شیطونمون و به من برگردون
میدونی ما تو خیال به خیلی جاها رسیدیم
لااقل خیالا رو بهم برگردون
برو خونه .دعای سره قرارو به من برگردون
قصه ی دویدنمون و به من برگردون
می خواهی بری؟قولامون چی میشه؟
یعنی همش و فراموش کنم؟
پس تو هم قولای پنهونی رو به من برگردون
اگه میخواهی از هم جدا شیم دلای داقونو به من برگردون
شاید آن روز تو برگردی
وقتی اومدی
کسی تو رو ندید
ولی من دیدم
کسی تو رو هس نکرد
ولی من با تمام وجوذ هضورت رو هس کردم
همیشه دلم می خواد
برات شعری بنویسم؟ آرزوووووووو
عاشق باشم و دل تنگ
نگذاشته است...نمی گذارد
دلم میخواد....میخواست.... مجنون باشم
نمی گذارد....نگذاشته است
همین خورده ریزی که اسمش
زندگی است
باری دست می سازیم امید داریم
که روزی برای تو
وزیستن عاشقانت شعری بنویسم
شاید آن روز تو برگردی
انتظار!{مجتبی قلوزی}
یه خاطره خیلی ساله که باهامه
از یادم اصلا نمی ره
اخه ادمه عاشق هیچ وقت مجنونشو از یاد نمی بره
دلم می خواد دوباره بیاد
دوباره تو لحظه هام باشه
اما....
اون مال من نیست
ماله آدمای زیادیه که اونا هم مثل من دوستش دارن
اون دوره منو یه خط قرمز کشیده
نمی دونم چرا
ولی هنوز منتظرشم