گیتار مقدس و عشق الکی

نام:سکوت*نام خانوادگی:تنهای*مهل سکونت:بیا بان عشق*دوره مهکومیت: تا آخر......*مدت مهکومیت: نا معلوم*هکم صادره:سوختن و ساختن

گیتار مقدس و عشق الکی

نام:سکوت*نام خانوادگی:تنهای*مهل سکونت:بیا بان عشق*دوره مهکومیت: تا آخر......*مدت مهکومیت: نا معلوم*هکم صادره:سوختن و ساختن

لغزنده خاموش

برای کسی که هیچ وقت نمی یاید (مجتبی قلوزی **کرمانشاهی**)

شبنم مهتاب می بارد
       دشت سر شار از بخار آبی گل های نیلوفر
                      می درخشد روی خاک آئینه ای بی طرح
                                                 مرز می لغزد ز روری دست
                                                          من کجا لغزیده ام در خواب؟
ای زیبا ترین موجود مرا در آغوش گرم خود نگه دار که امن ترین ای دنیاست
 ای کاش قطری اشکی بودم و بر روی مژگانت متولد می شدم و روی گونهایت می چکیدم
و کنار قلبت می مردم گرچه از من دوری ولی تا سر حد پرستش دوستت دارم و همه اینها را
می نویسم و تقدیم می کنم به تنها بهانه زندگی ام که روزی ،ساعتی خواستم بگویم دوستت و عاشقت هستم .
در آن لحظه که ذهن من از فواره ها بالاتر و از زندگی پر بار تر و از امید سر شار تر بود 
حس کردم تو  رازم را از نگاهم خوانده ای با این حال امروز قطره قطره عشقم را با تمام 
وجودم در یک کلمه می گنجانم و می گویم :
                                   به اندازه آسمان دوستت دارم بمان که بهار با تو زیباست
 
 

سجاد محمدی تهران دوست همیشه جاودان

      سلام 

 

عصره اون روز زیره افتابو به من برگردون بوسه ی رنگه محبت اون شب و به من برگردون
تویصحرا عشقه اون شب و به من برگردون
بازیه لیلی ومجنون و به من برگردون
توی پارک .صفای قلبامون و به من برگردون اون نیمکت پر از صداقت و به من برگردون
من میخواهم با هم باشیم بودنم و بودنت و به من برگردون
با نگات بیا اتیش و به من برگردون
برقه چشمای شیطونمون و به من برگردون
میدونی ما تو خیال به خیلی جاها رسیدیم
لااقل خیالا رو بهم برگردون
برو خونه .دعای سره قرارو به من برگردون
قصه ی دویدنمون و به من برگردون
می خواهی بری؟قولامون چی میشه؟
یعنی همش و فراموش کنم؟
پس تو هم قولای پنهونی رو به من برگردون
اگه میخواهی از هم جدا شیم دلای داقونو به من برگردون 

 

 

 

مراسم زندگی

فراموشی را با دردناک ترین ....
 
فراموشی را بستا بیم
زیرا که یاد ما را پس از مرگ
نزدیک ترین دوست زنده نگاه می دارد
فراموشی را با دردناک ترین نفرین ها 
                       بیاموزیم 
زیرا انسان دوستانش را فراموش می کند
کتا بهای را که خوانده را فراموش می کند
ورنگ مهربان نگاه یک رهگذر را 
         آن هم فرآموش می کند.... 

غم با عشق

شاید آن روز تو برگردی  

 

وقتی اومدی
کسی تو رو ندید
ولی من دیدم
کسی تو رو هس نکرد
ولی من با تمام وجوذ هضورت رو هس کردم
همیشه دلم می خواد
برات شعری بنویسم؟ آرزوووووووو
عاشق باشم و دل تنگ
نگذاشته است...نمی گذارد
دلم میخواد....میخواست.... مجنون باشم
نمی گذارد....نگذاشته است
همین خورده ریزی که اسمش
                                                زندگی است
باری دست می سازیم امید داریم
که روزی برای تو
وزیستن عاشقانت شعری بنویسم
                                                        شاید آن روز تو برگردی

ناراحتی

 

 انتظار!{مجتبی قلوزی} 

 یه خاطره خیلی ساله که باهامه

از یادم اصلا نمی ره

اخه ادمه عاشق هیچ وقت مجنونشو از یاد نمی بره

دلم می خواد دوباره بیاد

دوباره تو لحظه هام باشه

اما....

اون مال من نیست

ماله آدمای زیادیه که اونا هم مثل من دوستش دارن

اون دوره منو یه خط قرمز کشیده

نمی دونم چرا

ولی هنوز منتظرشم